آیا کسی هست مرا یاری کند؟
زمان میرفت و او دلواپس رفتنش نبود
گویی مغز از سرش پریده بود
و رها شده بود از دلیل تراشیها
مبهوت نظاره میکرد
همهی شوقهایش
با ریشههای یاس و لیمو
خشک شده بود
جرآت رفتن به در خانه خدا را نداشت
تا بیخ گوش در خانهی خدا
پر بود از گیاهان خوشآب و رنگ سمی
دلش خیلی پر بود
حتی از
ابر و با د و مه و خورشید و فلک!!!!؟
با همدستی آنها بود که؛
ریشه ها از سرما خشکیدند
عطر یاس در سحرگاه خفه شد
و شوق خلوت او با خدا، در پگاه گرفته شد
دوباره مبهوت نظاره میکرد
تقلای قطره های باران را
که آویزان روی برگها
محکوم به افتادن بودند
و
از دست هیچکس کاری ساخته نبود
بذرهای هرز و سمی
همهی باغچه را، تا بیخگوش در خانهیخدا
گردهافشانی کرده بودند
باران ، خورشید و حتی برگها
ناگزیر
خوراک مارهای خوش خط و خال بودند
در آن بهت به خودش نگاه کرد
و دل پر دردش را به دیوار کوباند
تا شاید روزنی باز شود
و سنگینیاش بیرون برود
نسیمی نرم و چابک متوقفش کرد
و در گوشش ندای آشنایی را گفت:
آیا کسی هست مرا یاری کند؟
چشمان بی رمقش به برگی افتاد، که؛
در تقلای نگه داشتن قطرهها
عاجزانه تمنا میکرد
که لبیک بگوید
در تردید بود
با خودش چند بار واگویه کرد
با دلی پردرد و بیسر!!؟؟…
عاقبت گفت:
آری
هماورد این نبرد نابرابر
دلی پردرد است و بس!!!
در نیمهی راه، خسته ایستاد
نسیم میرفت
فریاد کشید: چرا ایستادی
دل پردرد گفت: مگر نمیبینی
راه سخت و دشوار است
و رفتن نابودی و عبث است
نسیم گفت:
اری
تو سنگینی از بغض!
و راه سخت و دشوار است
رهروان اینراه عاشقانند
که با شوقهاشان
پرواز میکنند.
دل پردرد گفت: پس اینجا میمانم
تا در درد خود بمیرم
نسیم گفت: دوباره بیراهه نرو
دلت را از درد بغض خالی کن
تا درد عشق بگیری
با اندیشهی عشق بندهایت را آزاد کن
تا ازاد شوی
تا پرواز کنی
تا همره خسرو خوبان شوی
نویسنده: حلیمه ابراهیمی
7 پاسخ
دلت را از درد بغض خالی کن تا درد عشق بگیری با اندیشهی عشق بندهایت را آزاد کن تا ازاد شوی تا پرواز کنی تا همره خسرو خوبان شوی
زیبا بود. این قسمت رو دوستداشتم.
🙏🌹
چقدر نوشتههای شعر گونه و پر امیدتون رو دوست دارم.
🙏🌹
sexx citixx.TyJvdKFsOtlx
porno siteleri pompadirha.ov5aI6yRrGWs
seks siteleri asillartaklitler.MogwCANCvh06